بازدید امروز : 11
بازدید دیروز : 2
گاهی اوقات خیلی دلم میخواست مثل آسمون باشم.مثالش همین امروز.
وقتی آسمون دلش گرفته و ابری میشه بدون اینکه استواری و شکوه و عظمتش رو از دست بده با رعد و برق هاش فریاد میزنه و فریادش رو به گوش همه میرسونه،میباره...هر قدر که دلش بخواد میباره و با اشکهاش تن و سر و صورت همه رو خیس میکنه، و به این شکل سبک میشه چون نمیذاره چیزی تو دلش بمونه...وبعد صاف و آرام و روشن میشه.
بخاطر همینه که آسمون انقدر قشنگ و شفافه! و بخاطر همینه که معروفه به آبی آرام بلند!
اینجا بود که گفتم خوش بحال آسمون.
آخه خیلی از ما آدما نمیتونیم مثل آسمون باشیم،وقتی دلمون میگیره تو دلمون فریاد میزنیم و صدامون به کسی نمیرسه. وقتی بغضمون میترکه و اشکامون سرازیر میشن سریع از روی گونه هامون پاکشون میکنیم تا کسی اونها رو نبینه. و بخاطر همین سبک نمیشیم.
اگر آسمون بعد از رعد و برق و بارش آروم میشه علتش اینه که سبک شده ولی ما ولی آروم بودن ما علتش... .
شما چی فکر نمیکنید که خوش بحال آسمون شده؟
لیست کل یادداشت های این وبلاگ
لینک دوستان
اشتراک